خادم الشهدایی و چی ازاین بالاتر؟

با بچه‌ها تصمیم گرفتیم که 29 اسفد بریم قبور شهدای گلزار رو تمیز کنیم. ما که این چند وقته رو مدیون و مهمون شهدا بودیم! دیگه چی ازاین بالاتر؟

29 اسفدِ 93- آخرین روز سال رسید. یک روزِ ابری. صبح زود با بچه‌هاجمع شدیم و رفتیم دعای ندبه. آخرین ندبه سال در آخرین روزِ سال! چه توفیقی.

دعای ندبه که تموم شد تصمیم گرفتیم بریم گلزار شهدا دنبالِ هدفمون. هرچی به بقیه بچه‌ها اصرار کردیم نیومدن! خب مسلما توفیقشون نبود.

البته الان که یک ماهی ازاون قضیه میگذره می‌بینم خیلی توفیق میخواد! واقعا اون روز شهدا مارو طلبیده بودن! یکی از فانتزی‌هام اینه که بازم قسمتمون شه!

بقیه بچه‌ها بعداز مهدیه رفتن سراغ کار‌های خودشون و ما شورای منطقه سه هم رفتیم گلزار...

جلو گلزار نفری یک گل سرخ از گلفروشی گرفتیم و رفتیم داخل.

اما همین که پامون رو گذاشتیم داخل گلزار دیدیم دونفر پیش دستی کردن و اومدن همه ثوابارو بردارن برای خودشون...

بعداز یه گشت و درد دل حسابی با شهدا، تصمیم گرفتیم یا بریم به اون دونفر ملحق شیم یا اینکه بهشون ملحق شیم!

همین که رفتیم باهاشون صحبت کردیم و گفتیم میخوایم کمک کنیم، سریع استقبال کردن و گفتن اتفاقا دست تنها هم بودیم! اولی رفیقش رو فرستاد بره چندتا دیگه کارد بگیره برای ما و بعدش ما هم شروع کردیم به رنگ آمیزی قبور شهدای گمنام و تمیز کردن مابقی قبور گلزار.

خب اینم یه نوع سوپرایزه برای ما...   فکرش رو نمیکردیم اینطور خادمی...یهویی...با این لذت...